*لحظاتی با سعدی:*
لقمان را گفتند ادب از که آموختی.گفت از بی ادبان هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.
نگویند از سر بازیچه حرفی کز آن پندی نگیرد صاحب هوش
و گر صد باب حکمت پیش نادان بخوانند آیدش بازیچه در گوش
حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است. گفت آن که را سخاوت است شجاعت حاجت نیست.
نماند حاتم طایی و یک تا به ابد بماند نام بلندش به نیکوی مشهور
زکوة مال به درکن که فضله ی رز را چو باغبان بزند بیشتر دهد انگور
عابدی را حکایت کنند که شبی ده من طعام بخوردی و تا سحر ختمی در نماز بکردی. صاحبدلی شنید و گفت اگر نیم نان بخوردی و بخفتی بسیار از این فاضل تر بودی.
اندرون از طعام خالی دار تا در او نور معرفت بینی
تهی از حکمتی به علت آن که پُری از طعام تا بینی